سفید و سیاه



درست بلافاصله بعد از «اون» اتفاق و زمانی که اصلاً حال مناسبی نداشتم، گوشیم زنگ خورد. کسی بود که اصلا انتظار تماسشو نداشتم و تا بحال به جز تک و توک تماس کاری با هم ارتباط خاصی نداشتیم، و چیزی که تعجب آور بود این بود که حالم رو می پرسید. وقتی ازش دلیل تماسشو پرسیدم جواب داد که دیشب خواب منو دیده که اتفاقاً خواب خوبی هم نبوده. می گفت همین الان یاد من افتاده و زنگ زده که بهم بگه مواظب خودم باشم. چقدر حیرت انگیز بود.
امروز با اون چیزی که همیشه از اتفاق افتادنش می ترسیدم مواجه شدم. روز عجیبیه، بدترین چیزیه که در زندگی ام با اون روبرو شدم. نمیدونم میتونم تحملش کنم یا نه؟ درد سنگینی رو روی سینه ام احساس می کنم. فقط از خدا میخوام کمکم کنه و صبر و تحمل به من عطا کنه. *حجر 56

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

سجاد بچه تهرون گروه ای ان هک تجهیزات پزشکی وبلاگ کسب درآمد با ارز دیجیتال واردات و فروش تجهیزات اتوماسیون صنعتی فرش کرج Marquita دانش ایمنی و بهداشت گاه نوشت های من